آسمان هشتم

دلتنگی

امیر ثابتی
آسمان هشتم

دلتنگی

به نام خدا

دیگر قلم توان نوشتن ندارد

از فاصله دور برایتان می نویسم

گفته بودن اگر خورشید از ما دور شود انسانها یخ میزنن

اما...

اصلا باورم نمی شد روزی ما از خورشید فاصله بگیریم

۴ عنصر حیات آب باد خاک و آتش بود

حالا ۴ عنصر حیات من حرم حرم حرم و حرم شده

دلتنگم آقاجان چیزی نیست

اما...

یادش بخیر دلمان که می گرفت ساعت ۸ واگن ۸ کوپه ۸

سوار میشدیم و میرفتیم پی درمان زخم هایی که به جز شما نمی توانستم به کس دیگری بگویم

یادت هست آقا...

من بودم و شما بودی و کبوترهای حرم

حالا من ماندم و یک دنیا حسرت و دلتنگی

یادت هست آقا...

وقتی در حرمت قدم میزدم غرور لعنتی مرا می گرفت

وقتی به بال زدن کبوتر ها نگاه میکردم به خودم میبالیدم

یادت هست آقا...

باب الجوادت را میگویم هربار که خواستم از باب الجواد گنبد زیبایت را ببینم نشد...

مگر اشک های مزاحم می گذاشت

بگذریم آقا...

برخلاف عشق که هیچ وقت تمام نمیشود

انتظار تنها واژه ای ست که پایان دارد

دلخوشم به پایان انتظار...

پایانی که سه مرتبه آغاز می شود

جد گرامیتان فرمودند هرکسی را که دوست داشته باشی در روز حشر با او محشور می شوی

اصلا باورم نمیشود...

چه محشری به پا کنم در روز حشر تا شاید به شما ثابت کنم چقدر دوستتان داشتم و دارم...

کوچکترین کبوتر دلتنگ شما

عبدالرضا ثابتی


موضوعات مرتبط: دلنوشته

تاريخ : جمعه ۱۳۹۹/۰۸/۰۲ | 15:14 | نویسنده : امیر ثابتی |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.